یاس در شانزده ماهگی
سلام آقاجون و مادر جون بیست و نهم رفتن سفر مشهد. آخه آقاجون اصرار دارن که هر سال تولد امام جواد(ع) برن پابوس امام رضا(ع). و عملا یاسی خانوم شده دختر ما... اتفاقا خودش که از این قضیه ناراحت به نظر نمی رسه چون موقعی که مادر جون اینها بودن و وقتی این طرف بود میومدن سراغش که ما رو کمی بذاره استراحت کنیم یا درس بخونیم باید با دعوا و گریه میبردنش... صبحها که از خواب بیدار می شه اول میاد خودشو میندازه توی بغلم و بعد از چند لحظه بلند میشه و می خنده. شبها باید توی بغلم شیرش رو بخوره و خواب بره با اینکه عمو جونش رو خیلی دوست داره ولی برای خواب رفتن آغوش م...انه ی منو ترجیح می ده. دفعه ی قبلی که بردمش مرکز بهداشت کاهش و...